loading...
رنگارنگ از همه چی
مدیر بازدید : 354 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

کتاب تعیین جنسیت کودک


کتاب تعیین جنسیت کودک

دختر می خواهید یا پسر !؟

آیا شما هم فرزند زیبا می خواهید؟

انتخاب جنسیت فرزند همیشه مسئله‌ای جالب و جذاب برای خانواده‌ها بوده است اکثر افراد دوست دارند نقش در تعیین جنسیت فرزند خود داشته باشند که این امر با توجه به پیشرفت دانش بشری محال نیست. با توکل به اراده خداوند و علم تعیین جنسیت می‌شود جنسیت فرزند خود را مشخص کنیم. با توجه به شرایط زندگی امروز بعضی از زوجین به تک فرزندی روی آورنده‌اند و مایلند که جنس تک فرزندشان مطابق سلیقه آنها باشد البته مهم‌تر از همه این‌ها سلامت مادر و فرزند است که باید مورد توجه همسران قرار گیرد در این کتاب چگونگی تعیین جنسیت، مراقبت‌های بارداری و تغذیه در دوران بارداری و... لحاظ شده است تا به امید خدا، زوجین بتوانند استفاده درستی از این کتاب داشته باشند. در این کتاب به تمرینات جنسی و رژیمهای غذایی مناسب جهت پسردار یا دختر دار شدن زوجین و همچنین هرچه زیباتر شدن کودک به صورت کامل و جامع اشاره گردیده است.


مدیر بازدید : 311 چهارشنبه 07 فروردین 1392 نظرات (0)
اتومبيل مردي كه به تنهايي سفر مي كرد در نزديكي صومعه ای خراب شد.  مرد به سمت صومعه حركت كرد و به  رئيس  صومعه گفت : «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟ »
رئيس صومعه بلافاصله او را  به صومعه دعوت كرد. شب به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير كردند. شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد. صداي كه تا قبل از آن هرگز نشنيده بود . صبح فردا  از راهبان صومعه  پرسيد كه صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند :« ما نمي توانيم  اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي»   
مرد با نا اميدي از آنها تشكر كرد و   آنجا را ترك كرد.
چند سال بعد   ماشين همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .
راهبان صومعه بازهم وي را به صومعه دعوت كردند ، از وي پذيرايي كردند و ماشينش را تعمير كردند. آن شب بازهم او آن صداي مبهوت كننده عجيب را كه چند سال قبل شنيده بود ، شنيد.
صبح فردا پرسيد كه آن صدا چيست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمي توانيم  اين را به تو بگوييم . چون تو يك راهب نيستي» ...
  
مدیر بازدید : 226 سه شنبه 22 اسفند 1391 نظرات (0)

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد
که یک پرسش داشت. پرسش این بود:
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس
میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند،
یک پیرزن که در حال مرگ است.
یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است.
یک خانم یا آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.
شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام را انتخاب
خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.
____________ _________ _______
پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید

مدیر بازدید : 184 سه شنبه 22 اسفند 1391 نظرات (0)

 

قورباغه توی کلاس ورجه ورجه می کرد
آقای افتخاری گفت:قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون.
قاسم گفت:آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم
...
آقای افتخاری گفت:ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون
ساسان گفت:آقا اجازه؟ ما هم میترسیم
آقای افتخاری گفت:بچه ها! کی از قورباغه نمیترسد؟
من گفتم:آقا اجازه؟ ما نمیترسیم
آقای افتخاری گفت:کیف و کتابت را بردار و زود از کلاس برو بیرون...

گمان میکنم که محمود مرا لو داده باشد؛ وگرنه آقای افتخاری از کجا میدانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟

مدیر بازدید : 329 سه شنبه 15 اسفند 1391 نظرات (0)

 

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

مرد زشتی که با گفتن یک جمله دل دختر زیبا را ربود!+ عکس

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید

 


- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟

دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :

- بله، شما چه عقیده ای دارید؟

- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»

درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:

«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن»

فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.

او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.

 

نتیجه اخلاقی:

راست است که دخترها از گوش خام می شوند و پسر ها از چشم

اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست

 

parsino.ir

 

مدیر بازدید : 298 دوشنبه 14 اسفند 1391 نظرات (0)

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند.

منبع:http://www.roozeshadi.com

مدیر بازدید : 528 دوشنبه 14 اسفند 1391 نظرات (0)

یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟

و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا شما از فروشگاه سایت خرید می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 515
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 64
  • آی پی دیروز : 42
  • بازدید امروز : 108
  • باردید دیروز : 55
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 9
  • بازدید هفته : 163
  • بازدید ماه : 434
  • بازدید سال : 10,363
  • بازدید کلی : 490,189