loading...
رنگارنگ از همه چی
مدیر بازدید : 529 دوشنبه 14 اسفند 1391 نظرات (0)

یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟

و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا شما از فروشگاه سایت خرید می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 515
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 57
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 168
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 545
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 630
  • بازدید ماه : 901
  • بازدید سال : 10,830
  • بازدید کلی : 490,656