loading...
رنگارنگ از همه چی
مدیر بازدید : 290 دوشنبه 14 اسفند 1391 نظرات (0)

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند.

منبع:http://www.roozeshadi.com

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا شما از فروشگاه سایت خرید می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 515
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 113
  • باردید دیروز : 603
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,244
  • بازدید ماه : 2,890
  • بازدید سال : 23,447
  • بازدید کلی : 455,722